روزگار ما

اگر احساس میگنجید در شعر بجز خاکستر از دفتر نمیماند.وگر الهام میجوشید باحرف زبان از ناتوانی در نمیماند

روزگار ما

اگر احساس میگنجید در شعر بجز خاکستر از دفتر نمیماند.وگر الهام میجوشید باحرف زبان از ناتوانی در نمیماند

خدای مهربان

زندگی رسمو گلو روشنی است 

زندگی نور خدادرهمه  جاست 

زندگی سردو گرمش باهمه 

اماگرمیش بیشتراز سرمای ماست 

زندگی رسم خدا رسم ادم 

رسمی که باهم کشیدیم روی هم 

رسمی که میگیم  تااخرش میمونیم 

اما وسطش کم میاره ادم 

حلامن موندم اون خدای خوب 

اون خدای که از همه چیزبزرگ تره 

اون کسی که تااخرش گفت میمونه 

اون کسی که غم اندوه رومیبره......

دل شکسته

بعضی وقتابه فکرم میزنه که چرادوست داشتن کوتاه.چراعشق هادوامی نداره.چراحتی کسی که همه کسِت بود میری وتنهاش میزاری.حالابعضی وقتاادم خودشم گم میکنه که کی بوده واسه کی بوده حالا واسه چی اینجاست.نمی دونم شاید ادمی هم باشه که دنیا واسش سختو عجیب نباشه شایدم ادمی هست که غصه داره اما غصه هاش کاری به اون نداره.  

بعضی وقتا ادمای این دنیا بدی میکنن اما تا بهش میگی تو دنیاتو داغون میکنن.میدونی سخته که مظلوم بشینی سخته که حرفی نزنی حرفای مردم داغونت کنه.سخته که دل داغونو شکسته همه جابشکونی اخه دل شکسته ها که جایی ندارن. 

به کجا هارسیدیم اما اخرش میدونی چیه رفیق تنهایی وبی کسی سخته اما همون کسایِ ما هستن که داغونمون میکنن......

سرنوشت

 

 

دراین دنیاکسی بی غم نباشد 

غم من از همه غم هاسرامد 

من از دردجدای می نوشتم 

دلم غم دیگربرسرآورد 

خدا یا ای خدای مهربانم 

خدای یکتای هم زبانم 

من از روزی که چشم به دنیا گوشودم 

ندیدم روز خوب بر روزگارم 

زبانم لعنتی خبربد داد 

چشمانم ازبدی هابدتردید 

زدستانم نگواز روزگارش 

بدی ها ازبدها بدتردید 

خدایا این چه روزو روزگاریست......

روزگار

بعضی وقتا زندگیم رنگی میشه  

بعضی وقتا تاریک تاریکم میشه 

بعضی وقتا ادمای  این دنیا خوبن  

بعضی وقتا میشه که بدم بشن 

              

                                     من و تو اخر این دفتریم 

                                     من وتوشاید که پایان رسیدیم 

                                     امااین دفتر رنگارنگ ما 

                                     پر از خاطرات بچگی هاست   

 

به خدا روزای بچگی ما 

پر از خوشی ودل خوشی ها بود بس 

روزای تلخ اگه از یاد رفتنو نیستن 

خوشی های بچگی از یاد نمیرن

مادر

 

مادرم شمع دلو لونه ی من 

مادرم حور بهشت؛ خونه ی من 

مادرم نور خدا بر دل من 

توکه هستی که شدم خاک رهت 

تو که هستی که شدم فرش رهت 

ای بلندی ای شکوه با عظمت 

مادرم شمع شب شبهای من 

مادرم نور خدا بر دل من 

مادرم هستیه من هستیه من 

START

میدونی میخوام شروع کنم میخوام بنویسم از خودم ؛روزگار ؛سرنوشت .نمی خوام دزدی کنمو حرف دل کسی دیگه بردارم میخوام حرف خودم باشه چه خوب چه بد.میخوام یادگاری از دل نوشته هام بمونه.میخوام خاطراتم رو ورق ورق بخونمو واسش خاطره داشته باشم.اگه روزی شماهم دل نوشته های منو خوندین منتظره نظرهای جور واجورتون هستم.